اشعارنيما يوشيج

پروين اعتصامي | سلمان هراتي| سهراب سپهري| احمدشاملو| فروغ فرخزاد| نيمايوشيج

 

تلخ


پای آبله ز راه بیابان رسیده ام بشمرده دانه دانه کلوخ خراب او برده به سر بیخ گیاهان و آب تلخ در بر رخم مبند که غم بسته بر درم دلخسته ام به زحمت شب زنده داریم ویرانه ام ز هیبت آباد خواب تلخ عیبم مبین که زشت و نیکو دیده ام بسی دیده گناه کردن شیرین دیگران وز بی گناه دلشدگانی ثواب تلخ است در موسمی که خستگی ام می برد ز جای با من بدار حوصله بگشای در زحرف اما در آن نه ذره عتاب و خطاب تلخ چون این شنید بر سر بالین من گریست گفتا کنون چه چاره ؟ بگفتم اگر رسد با روزگار هجر و صبوری شراب تلخ



منوي اصلي
صفحه نخست
ارتباط با ما
نقشه سايت
درباره ما
شاعران
پروين اعتصامي
سلمان هراتي
سهراب سپهري
احمد شاملو
فروغ فرخزاد
نيما يوشيج
صفحه اصلي نيما يوشيج| زندگي نامه| بازگشت

صفحه نخست| نقشه سايت | درباره ما| ارتباط با ما